دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!!

دستانم تشنه ی دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم با تو می مانم بی آنکه 

 دغدغه های فردا داشته باشم زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت

می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات  درشت باران  بر ناوادنهای 

 چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم 

 را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم چه زیباست بخاطر تو زیستن 

 وبرای تو ماندن وبه پای تو سوختن وچه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن برای  

تو گریستن وبه عشق ودنیای تو نرسیدن ای کاش میدانستی بدون تو وبه دور از 

 دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست...................... 

 

 

 

...

 

به او بگویید دوستش دارم، به او که قلبش به وسعت دریاییست که قایق کوچک دل  

من درآن غرق شده، به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و شعر و 

 ترانه برد، و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کردکسی هست درین شهر 

 هواخواه نگاهت نشسته است نگاهی غریبانه به راهت مبادا که نیایی...

آنقدر رفته ای که تمام درهای باز مانده به یاد تو روی پاشنه های انتظار پوسیده اند 

 

 

دعا ...

دعا می کنم که هیچ گاه چشم های کهربایی تو را در انحصار قطره های اشک نبینم  

و تو برایم دعا کن که ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد. 

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم 

 و تو برایم دعا کن که هرگز بی تو نخندم. 

دعا می کنم که دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد 

 همیشه از حرارت عشق گرم باشد 

 و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچ گاه در دستی جز دست تو گره نزنم  

من برای تو دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچ گاه پژمرده نشود